ثنا کوچولوثنا کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

یکی یکدونه ی ما ثنا

مامان

ثنا جان امروز مارو سورپرایز کرد! امروز بعداز ظهر وقتی رفتم توی اتاق ثنا دنبالم اومد ووقتی منو دید بلند صدا زد مامانی! منو میگی باباش هم همونجا بود دوتایی به هم نگاه کردیم وباورمون نمیشد ازاون موقع هم یاد گرفته همش دنبالم میاد و صدا میزنه ماما البته وقتی کار داره وچیزی میخواد! هرچند همینم غنیمته!! امیدوارم تا فردا یادش نره!!! ...
27 فروردين 1393

یازده ماهگی ثنا

بالاخره بعد از چند روز وقت کردم بیام بنویسم! ثنا جان یازده ماهه شد عزیزم یه ماه بیشتر تا یک سالگیت نمونده وماپارسال همچین روزایی حس وحال خاصی داشتیم یه حس خوب که برای اولین بار تجربه میکردیم یه حسی که قابل توصیف نیست یه انتظار شیرین... وقتی به اون روزا فکر میکنم ویاد اون روزا میفتم میگم چه روزای شیرینی بود وقتی توتوی شکمم بودی لگد میزدی خودتو جمع میکردی  ورجه وورجه میکردی ومنو بابایی کلی به کارات میخندیدیم ومن دلم برای اون روزا تنگ میشه... والان چقدر خوشحالیم که تورو داریم که هرروز باشیرین کاریهات مارو میخندونی با شیطونیات که گاهی از دستت این شکلی میشیم یادگرفتی بوس میکنی واز الان به بابات علاقه ی خاصی داری...
19 فروردين 1393

شهادت حضرت زهرا(س)

  عادت به روضه کرده دلم روضه خوان کجاست   صاحب عزای فاطمه، آن بی نشان کجاست   قربان اشک روز و شب چشم خسته ات   مولا فدای مادر پهلو شکســــته ات    شهادت حضرت زهرا(س)تسلیت باد ...
13 فروردين 1393

تبریک عید

سلام دختر نازم ثنا خانوم گل حالت چطوره ؟؟؟   ثنا خانوم سال نوت مبارک باشه امیدوارم که سال خوب وخوشی رو پیش رو داشته باشی اگر چه يادمان مي رود که عشق تنها دليل زندگي است اما خدا را شکر که نوروز هر سال اين فکر را به يادمان مي آورد.پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند .     امیدوارم که خوب باشی عزیزم  الان که این مطلبو می نویسم شما 10 ماه و 23 روزته یعنی 7 روز دیگه 11 ماهت کامل میشه و من ومامانت کم کم باید آماده شیم برای اولین جشن تولدت .ثنا انگارهمین دیروز بود که دنیا اومدی مث باد گذشت از بس ما درگیر کارای شما وشیطونیای شما وبازی با شما بودیم نفهمیدیم امسال چه جوری گذشت .نمی دونم الان که ...
11 فروردين 1393

اولین سال نوبا ثنا جون

امسال اولین سالیه که خونواده ی ما سال نو رو سه نفری شروع کرده امسال ما سه نفری سر سفره ی هفت سین نشستیم ثنا جان در کنارمون درحال شیطونی کردن و خوشحالی یود وگاهی هم تو بغل باباییش بودکه سال نو شد وبه هم تبریک گفتیم وخدا رو بخاطر این نعمت بزرگ شکر کردیم خدایا شکرت... واز روز بعد هم عید دیدنی رو شروع کردیم البته امسال ما وقتی جایی عید دیدنی میریم با وجود ثنا خانم شیطون نمیتونیم درست بشینیم چون همش باید دنبالش باشیم یا آجیل برمیداره بخوره یا آشپزخونه رو پیدا میکنه و... ثناجان منو بابایی پارسال بخاطر شما که توی شکم مامانت تشریف داشتی نتونستیم بریم مسافرت امسال هم چون بابایی باید از پنجم بره سرکار نمیتونیم جایی بریم قبلشم چون کار داش...
5 فروردين 1393
1